شبکه چهار - 7 مهر 1402

بازار یا بازار؟ (امام صادق ع و نسبت "رقابت و همبستگی")

میلاد امام صادق ع _ بازار تهران _ ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

این جلسه را دوستان بازار و اصناف لطف کردند و دعوت کردند.

وقتی از بازار صحبت کرده می‌شود مراد یک تشکیلات خاص و سازمان خاص و افراد خاصی نیست بحث از یک نحوه سلوک است، سبک تجارت با نگاه خدمت به خلق است. اخلاق، انسانیت، توکل، ایمان به رزق الهی، توحیدمحوری، عدالتخواهی، ترحم به ضعفاء، خدمت به فقرا و از این قبیل. آن چیزی که در بافت بازار و در جوامع اسلامی از جمله ایران خود ما همیشه حضور داشته و نمونه بازار آن همین بازار تهران است. این بازار و بازارهای دیگری که به اسم بازار سنتی نامیده شدند معمولاً همیشه یک مجموعه‌ای بوده ترکیبی از مسجد و بازار، و در کنار آن امور خیریه و یتیم‌خانه و رسیدگی به محرومین، در کنار آن زورخانه و ورزشگاهی و نشاط و حرکت، و در کنار‌ آن هم دارالحسبه، مرکز نظارت بر بازار، امر به معروف و نهی از منکر. نظارت بر قیمت‌ها، نظارت بر این که احتکار نباشد، ربا نکنند، ربا نباشد، گرانفروشی نباشد، سوء استفاده، کلاهبرداری، امروز چک بی‌محل و... یک ترکیب این‌گونه در نگاه اسلامی بازار تعریف می‌شده است. بازار تهران هم که در طول تاریخ بخصوص متأخر، شاید از زمان اواسط قاجار تا امروز همیشه یک مرکز مهمی برای مسائل سیاسی و اجتماعی در جامعه و اقتصاد کشور بوده است. ما اساساً دوتا تعریف از بازار داریم با ادبیات خود ما و محاورات ما هم دوجور می‌گویند فلانی بازاری است. یک وقت بازار یعنی انسان‌های مولد، تجارت سالم، خدمت به خلق،‌ رعایت انصاف، بازار به مفهوم یکی از مراکز دیانت و خدمت به خلق، انتقال کالا و خدمات از تولید کننده به مصرف کننده که خدمت بزرگی به جامعه است. یک وقتی می‌گویند فلانی بازاری است، ادبیات بازاری، اخلاق بازاری، یعنی کلاهبرداری، سودپرستی به جای خداپرستی، ‌دروغگویی، پشت هم اندازی و کلاهبرداری. بنابراین ما در تمام جهان قدیم و جدید و سنت و مدرن و این حرف‌ها را نداریم همیشه دوتا تعریف از بازاری داریم. یک وقتی می‌گویند فلانی بازاری است به عنوان یک تحسین و تقدیر است و یک وقت می‌گویند بازاری است فحش است! فلانی همه چیز را بازاری نگاه می‌کند همه چیز را چرتکه می‌اندازد به سودش نگاه می‌کند حسابش برایش مهم است. به دین و اخلاق و انصاف و محرومین کاری ندارد. همانطور که در ادبیات محاوره‌ای ما هم بازار و بازاری هم تحسین است و هم توهین، در تمام دنیا همین‌طور است و علت آن هم این است که واقعاً ما دو تعریف و دو تاریخ از بازار داریم و این‌ها باید از هم به درستی تفکیک بشوند. ما الآن می‌خواهیم راجع به این تفکیک بحث کنیم.

یک نگاه که تحت عنوان نگاه مدرن هم راجع به تعریف بازار و بازاری تقسیم شده، حتی وضع روشنفکری و آکادمیک به آن در دنیا داده‌اند برای توجیه اخلاق و فرهنگ سرمایه‌داری، توجیه فاصله‌های طبقاتی و این که نه این که لازم نیست در بازار کسی به فکر کسی باشد، بلکه همکاری و همبستگی و برادری و اخوت و ترحم هم نه تنها لازم نیست بلکه این‌ها مانع است اگر بخواهیم واقعاً پیشرفت اقتصادی کنیم چه فرد بازاری و ثروتمند و چه جامعه بخواهد پیشرفت کند و نظام سرمایه‌داری و رفاه حاکم شود شرط آن این است که خیلی به فکر همبستگی و اخوت و برادری و برابری و این خرافات و مزخرفات سنتی نباشیم! اگر کسی بخواهد در بازار اخلاقی باشد و به انصاف و عدالت بیندیشد کسی رشد نمی‌کند و کسی ثروتمند نمی‌شود. اگر تو سرمایه‌دار نشوی جامعه سرمایه‌دار نمی‌شود، جامعه سرمایه‌دار نشود رفاه و پیشرفتی نخواهد بود. یک فرمول خیلی ساده و قشری دارد. در دنیا خیلی در باب عدالت اجتماعی و بازار سالم بحث کردند و بحث می‌کنند که بازار سالم چیست؟ آیا بازار سالم بازاری است که اهل توکل و توحید و اخلاق و انفاق و ترحم و عواطف و احساسات باشد یا نه؟ این یک بازار عقب‌مانده کوچک قدیمی است و هیچ وقت نمی‌تواند ثروتمند و سرمایه‌دار بشود؟ یا نه بازار مرکزی است که با آنچه که شما به عنوان اخلاق شخصی می‌گویید حرص نزن، دروغ نگو، گران نفروش، فرصت‌طلب نباش، به دیگران بیندیش، این‌ها برای اخلاق شخصی خوب است بخواهید کار جمعی و اقتصادی کنید که بازار پیشرفت کند این حرف‌ها سمّ مهلک و مضر است. اتفاقاً حرص است که پیشرفت می‌دهد جامعه و بازاری که حریص نباشد ثروتمند نمی‌شود. جامعه‌ای که بخواهد مکاسب را به محرمه و محلله تقسیم کند سود را به مشروع و نامشروع تقسیم کند و پول را به حلال و حرام تقسیم کند این سرمایه‌دار نمی‌شود توسعه یافته نمی‌شود. این حرفی است که کاملاً تئوریزه و خیلی شفاف گفته شده و دارد گفته می‌شود. یعنی توجیه روشنفکری و دانشگاهی برای بی‌عدالتی، نامردی، و سفّاکی در عصر اقتصاد و توجیه نابرابری که این که شما می‌گویید تعاون و همبستگی قاعده لازم و ضروری است این که شما بازار آزاد را اسمش را سرمایه‌داری می‌گذارید و می‌گویید که هدف مشخص جمعی ندارید و هدف‌هایتان فقط فردی است و بر اساس خودخواهی است هر کسی فقط خودش را می‌بیند و خودش را می‌خواهد در فرهنگ سرمایه‌داری و اخلاق بازاری به مفهوم دوم و مفهوم منفی چرا این حرف را می‌زند؟ اتفاقاً رقابت باید معیار باشد ولو به هر قیمتی. تعاون و کمک در این اقتصاد معنی ندارد! دوتا بازار داریم یک بازار مبتنی بر رقابت و یک بازار مبتنی بر معاونت. یک بازاری که ما همه با هم هستیم و به هم کمک می‌کنیم و یک بازاری که هرکسی می‌تواند جلو برود بقیه را له کند و جلو برود. می‌گویند شما با این تعریف اخلاقی، دینی و سنتی که از بازار می‌دهید با این تعریف توسعه یافته نمی‌شوید. شما از منظر اخلاق و عدالت‌طلبی نظام بازار رقابتی را که بر اساس تضاد منافع فرد با فرد است و صحبت از همبستگی و بشردوستی و گذشت و فداکاری و برادری نیست شما عملاً کارکرد اقتصادی بازار را از بازار می‌گیرید و به اسم همبستگی و برادری و اخوت مانع رقابت آزاد بدون قید و شرط می‌شوید و بدون رقابت نمی‌شود. در بازار باید رقابت کنیم من تو را له کنم تو هم اگر زورت رسید من را له کنی، آن وقت یکی سرمایه‌دار می‌شود یکی فقیر. خوب بشود. همانطور که در طبیعت حیوان قوی حیوان ضعیف را پاره می‌کند و زنده می‌ماند و این قانون طبیعت است بازار هم یک قانون و یک نظمی دارد، نظم خودجوش. قانون رقابت آزاد. این‌جا هم همین‌طور است همه که مثل هم نیستند و نباید هم باشند. آن کسی که پولدارتر است، قوی‌تر است و در حکومتی‌ها و سرمایه‌دارها در خارج و داخل رابطه بهتری دارد طبق منطق بازار او حق دارد سرمایه‌دارتر و سرمایه‌دارتر بشود و تو و اویی که ضعیف است حقش است که نابود بشود! چرا پای اخلاق و بهشت و جهنم و رزق و روزی و خدا و توکل و قناعت را پیش می‌کشید؟ نه با قناعت توسعه‌یافتگی نمی‌شود با حرص می‌شود. این یکی از استدلال‌های اصلی‌شان در این باب است و توضیح می‌دهند که معنی اخلاق عوض می‌شود در جوامع کوچک قدیمی و در بازارهای کوچک اخلاق بین دوتا مغازه و دوتا حجره بغل هم، ممکن است معنا داشته باشد که ما با هم رفیق هستیم و هوای همدیگر را داشته باشیم پشت هم را خالی نکنیم زیر پای همدیگر را خالی نکنیم. این‌ها فرضاً ممکن است باشد که یک بازارهای قدیمی کوچک بوده و می‌توانستند یک اهداف جمعی داشته باشند همبستگی گروهی آن‌جا معنا داشته، جوامع کوچک هدفمند بله می‌توانند شرط بقا و دوام‌شان همین کارهاست. این مربوط به اجداد ماست برای هزار سال پیش است که اخلاق می‌گفتند. آن‌ها گروه‌های کوچکی بودند که شکار می‌رفتند یا از طبیعت غذا جمع کنند مجبور بودند با هم همکاری کنند آن‌جا هدف مشترک معنا داشته است. قدیمی‌ها هدف مشترک داشتند حالا که وضعیت اقتصاد و بازار تغییر کرده ما و شما هدف مشترکی نداریم هرکسی هدف شخصی خودش است. هرکسی باید به فکر خودش باشد؛ و در سازمان‌های مدرن و بازارهای سرمایه‌داری مدرن شرط موفقیت این است که یک اهداف جمعی هم داشته باشیم اما اهداف جمعی آن بر اساس اخلاق و انسانیت نیست بر اساس سود است. اگر کار جمعی هم می‌کنیم شراکت فقط برای سود و پول است. برای این که این جمع با هم کار کنیم و آن جمع دیگر نابود و ورشکست بشوند ما جلو برویم. بنابراین ما هم به نگاه جمعی و هدف مشترک قائل هستیم اما به این معنا.

پس یک اخلاقی در جوامع کوچک و بازارهای قدیمی داریم و یک اخلاقی خلاف آن است که در جوامع بزرگ و بازارهای مدرن و سرمایه‌داری است. این‌ها را نباید با هم قاطی کنید. کشاورزی توسعه پیدا کرد، شهرنشینی شروع شد، جوامع بزرگ آمدند، تقسیم کار به شکل پیچیده‌تری شده، وقتی که تقسیم کار شد دیگر آن قواعد رفتاری و انسانیت و گذشت، که طرف بدهکار است ورشکست شده، به او فرصت بده، رحم کن، می‌گوید نه این‌ها نیست قانون بازار گذشت کن و مهلت بده نیست به من بدهی داری موعد آن رسیده، یا نابودت می‌کنم باید بروی زندان و ورشکست بشوی یا می‌آیم خانه‌ات را هم از تو می‌گیرم و زن و بچه‌ات را توی کوچه می‌ریزم. این قانون بازار مدرن بر اساس تفکر سرمایه‌داری است. می‌گوید آنچه که در گروه‌های کوچک موفقیت دانسته می‌شد در جامعه بزرگ سرمایه‌داری مدرن عامل شکست و ناکامی است. باعث شکست می‌شود و مفهوم موفقیت عوض شد. گروه‌های کوچک به یک شکل دیگر در این جامعه دچار فروپاشی خواهند شد و شرایط فرق می‌کند. آن موقع قدیم بوده، کوچک بوده، همه همدیگر را می‌شناختند، توی رودربایستی و تعارف بودند، هم‌محل بودند، حجره‌هایشان بغل هم بود، تقسیم کار به شکل ساده‌ای بوده، نظارت‌ها مستقیم بوده، هدف‌های جمعی و فردی محدود، مشخص و قابل جمع بوده است اما الآن تقسیم کار وسیعی شده با اهداف فراگیر، هدف مشترک جمعی ما نداریم تو نمی‌توانی بگویی کل این بازار هرکس یک هدف فردی دارد اما یک هدف جمعی هم، همه با هم داریم. نه، دیگر هدف فردی است. اگر هم هدف جمعی است چهار نفر با هم علیه آن چهار نفر دیگر، علیه آن 5 نفر دیگر است دیگر قرار نیست ما فدای کسی یا نردبان کسی بشویم و برای همدیگر گذشت و ایثار داشته باشیم. می‌خواهی گذشت کنی برو خیریه راه بینداز. بازار مرکز بی‌رحمی است. سیاست جای گذشت و انفاق نیست. سیاست جای لت و پار کردن رقباست. می‌خواهی کارهای اخلاقی و خیریه کنی برو یتیم‌خانه بزن، خیریه بزن، برو آن‌جاها این کارها را بکن در بازار و سیاست نیا. خب این دیدگاه مادی، دیدگاه سکولار همین است. می‌گوید اخلاق را از اقتصاد و بازار تفکیک کن، دین را از سیاست و دولت تفکیک کن. می‌خواهی مذهبی و اخلاقی باشی به مسجد و کلیسا و خیریه برو! بازار و اقتصاد و سیاست و رسانه و هنر و سینما جای این اخلاق‌بازی‌ها و این اداها نیست! خب این تفکر، یک تفکر بسیار مهم، مطرح و شفاف جهانی است. در تمام دنیا دارند همین حرف را می‌زنند و برای آن هزاران هزار پایان‌نامه دکتری در داخل خود کشور ما دارد به عنوان فرهنگ توسعه تدریس می‌شود و این که این قواعد کلی انتزاعی اخلاقی را کنار بگذاریم بازار بازی خاص خودش را دارد، سیاست بازی خاص خودش را دارد مثل شطرنج و ورق‌بازی است. هرکس توانست برود هرکس نتوانست از این طرف برود. این‌جا بحث خدا و آخرت را پیش نکشید. اصلاً تفاوت بازار دینی و بازار سکولار از همین جاها شروع می‌شود. دیگر کسی بازار را به چشم جنگل می‌بیند سیاست و انتخابات هم همین‌طور. دروغ بگو، وعده کشک بده، در بازار هم همین‌طور. کلاش باش! دروغ بگو! چک بی‌محل بکش! احتکار کن! چیزی که روی آن کاری نکردی اگر دو سه برابر گیرت آمد بفروش. و... این دیدگاه را به عنوان یک دیدگاه مهم علمی دارند بحث می‌کنند.

ببینید ماکیاولی در سیاست همین را گفت. سیاست را از اخلاق جدا کنید، دین را از سیاست و دولت جدا کنید. مسئولین نباید دروغ بگویند، زور نباید بگویند با این‌ها نمی‌شود حکومت کند این‌ها برای دوران سنت و دین و مذهب بوده، حالا دیگر نمی‌شود. حالا طرف 3- 4 قرن پیش این حرف‌ها را زده است. آن موقع می‌گوید این‌ها کهنه شده است. می‌گوید آقا سیاست یعنی پدرسوختگی. یعنی تظاهر کن با تو هستم آن لحظه‌ای که می‌گوید من به تو احتیاج ندارم ولو تو به من احتیاج داشته باشی من لگد توی سرت می‌زنم و تو برای من نردبان هستی. همه نردبانی هستند که ما بالا برویم. بازار و سیاست همین می‌شود، در سینما و هنر هم همین می‌شود. من به اخلاق اجتماعی و امنیت اخلاقی و خانواده کاری ندارم من می‌خواهم فیلمم فروش برود ولو شلوارش را به کله‌اش بکشد ولی فروش فیلمم بالا برود! من می‌خواهم توی اینستاگرام فالوورهایم زیاد بشود برایم کف بزنند ولو چرند بگویم. یکی از این هنرمندها و هنرپیشه‌ها چند وقت پیش‌ها گفت توی اینترنت هست گفت من به هر قیمتی که باشد می‌خواهم توجه مردم و طرفدارهایم را جلب کنم به هر قیمتی آدم باید پول دربیاورد به مقامی برسد و مشهور بشود و طرفدار و فالوور پیدا کند. خب طرفدار این دوتا دیدگاه همه جا هست. در هنر، در اقتصاد، در سیاست، در خانواده، در همه مسائل هست.

حالا می‌آییم بازار اسلامی را تعریف می‌کنیم و ببینیم که تفاوت‌ها از کجاها شروع می‌شود؟ اول این که وقتی یک بازاری صدای اذان و توکلت علی‌الله بلند می‌شود، یک وقت بازی لفظی است هوالرزاق! یک وقت این‌ها بازی و ادا است، عادت است، فرم اجتماعی است، یک وقتی هم این‌ها عقیده است. اگر ما واقعاً عقیده داشته باشیم که هوالرزاق. رزق دست خداست و خداست که رزق می‌رساند و خدا کسی را گرسنه نمی‌گذارد خداوند فرموده هرکس را خلق کردیم رزق او با ماست. می‌گوییم «علیه توکلت» توکل بر خدا. ولی یک کلمه است. توکل کار خیلی سختی است. کار آسانی نیست. توکل یک کلمه نیست که بگوییم توکل بر خدا. توکل خیلی سخت است یک قدرت روحی می‌خواهد و مقدمات زیادی دارد و توکل یک جهان‌بینی خاصی است. توکل یعنی خدا زنده است مرده نیست. توکل یعنی خدا می‌بیند و می‌شنود. توکل یعنی خدا در زندگی من حضور دارد بلکه مرکز زندگی من است. توکل یعنی خدا در جریان ریزترین مشکلات شخص من هم هست. توکل یعنی خدا به فکر من است. من را رها نکرده، توکل یعنی من به مرکز وصل هستم. به مرکز قدرت و غنا و ثروت وصل هستم که هوالغنی. توکل یعنی خدا من را بین راه تنها نمی‌گذارد. توکل یعنی تکیه دادن به تنها ابرقدرت جهان. این‌ها خیلی معنا دارد یک کلمه نیست. اگر بازار اسلامی باشد نه بازار سکولار. سنتی و مدرن هم ندارد. ما هم در سنت قدیم خیلی بازار سکولار داشتیم اصلاً تمام این رشوه، احتکار، گرانفروشی، کلاهبرداری، غصب، دزدی، ربا، مگر این‌ها برای دوران جدید است؟ این‌ها از هزاران سال از زمان همه انبیاء بوده، این‌ها سنتی و مدرن ندارد قبلاً بوده الآن هم هست. دو طرف بوده هم بازار جدید هم بازار قدیم. این‌جا وقتی طرف می‌گوید این‌ها در فرهنگ‌شان از همبستگی می‌گویند ما از رقابت می‌گوییم. نه ما نگفتیم در بازار اسلامی رقابت نیست بازار حتماً رقابت دارد. کار، اقتصاد، سیاست، علم، همه جا رقابت هست باید هم باشد. اگر رقابت نباشد رکود است هیچ کس هیچ کاری نمی‌کند. رقابت باید باشد. قرآن می‌فرماید که: «سابقوا» مسابقه بگذارید از هم سبقت بگیرید منتهی در مسیر درست و به روش درست. یعنی عیبی ندارد از این مغازه تا آن مغازه داخل یک صنف، این شرکت با آن شرکت رقابت کنند عیبی ندارد منتهی درست مثل دوتا آدم رقابت کن نه مثل حیوانات. همدیگر را بجوییم، گاز بگیریم، لگد بزنیم، پشت پا بزنیم و خیانت کنیم این یک رقابت کثیف است. ولی رقابت سالم هم ما داریم. تفاوت بازار اسلامی و بازار کفر، بازار سکولار، بازار مشرک در این نیست که رقابت یعنی بدون همکاری، نه. هر دو می‌گوییم رقابت. در سیاست هم رقابت کن، در انتخابات هم بیاییم با هم رقابت کنیم. تو بگو مردم برنامه‌های من و صلاحیت‌های من این است اگر به من رأی بدهید من این کارها را می‌کنم. او هم بیاید بگوید نه آقا برنامه این غلط است برنامه من درست است! عیبی ندارد. اما به چه شیوه‌ای رقابت کنیم؟ رقابت یک جور با کلاهبرداری و دروغ گفتن و مبالغه و وعده‌های خلاف و حرف مفت و تحریف و شایعه و تهمت است این رقابت، رقابت غیر دینی است یک وقت نه، رقابت، رقابت سالم است. شما یک کارخانه‌ای یا یک جنسی دارید می‌گویید این جنسی که ایشان آورده دارد گران‌تر می‌دهد من این‌قدر ارزان‌تر می‌دهم یا می‌گویید ما این جنس را هر دو داریم به یک قیمت می‌دهیم ولی این جنسی که من دارم تحویل می‌دهم سالم‌تر است. اصلی‌تر است تا این که این دارد تحویل می‌دهد. این رقابت عیبی ندارد به شرطی این که دروغ نگویی، پشت هم‌اندازی نکنی، ربا نکنی، غصب نکنی، گرانفروشی نکنید، رقابت بدون گناه داریم رقابت گناه‌کارانه داریم تفاوت این است و الا کسی نگفته در بازار بروید رقابت نکنید، در سیاست رقابت نکنید. در جامعه علمی بروید با هم مسابقه علمی بگذارید. مسابقه و رقابت لازم است خدای متعال می‌فرماید «سارعوا» حرکت کنید آرام هم حرکت نکنید سریع بشتابید «واستبقوا» استباق، یعنی با هم مسابقه بگذارید منتهی در امور خیر مسابقه بگذار. در حل مشکلات جامعه مسابقه بگذارید سود هم بدهد، باید هم سود ببرید. پیامبر اکرم(ص) خودش تاجر بود سود هم می‌برد منتهی سود درست و عاقلانه و عادلانه.

امام صادق(ع) به یکی از بازاریان رسیدند فرمودند شنیدم دیگر کار نمی‌کنی و منزل هستی؟ با حالت یأس و افسردگی گفت آقا مشکلات من زیاد شده وضع عمومی خوبی ندارم بعد هم می‌گویم نکند این کارها کار دنیا و اهل دنیا باشد معلوم نیست امروز می‌میرم؟ فردا می‌میرم؟ انگیزه‌ای خیلی ندارم. به حداقل ساختم. امام صادق(ع) فرمودند آخرت و خدا را بهانه نکن. پیامبر خدا یک کاروانی از شام آمد رفت با آن کاروان معامله کرد، تجارت کرد قرار و مدار گذاشت، و خرید و فروشی کرد و سود هم کرد و با آن سود مشکلات خودش و خیلی‌های دیگر را حل می‌کرد. چه کسی گفته در بازار اسلامی ما سود نداریم. سود هست مگر می‌شود بدون سود تجارت کرد؟ اگر سود نباشد بازار تعطیل است. سود درست و عاقلانه و عادلانه. سود صادقانه. بنابراین این‌ها مغالطه است یا این مغالطه که قدیم‌ها تقسیم کار ابتدایی بوده یا نبوده و در بازار مدرن و سرمایه‌داری تقسیم کار پیچیده و جدید است و این‌جا نمی‌شود همکاری و تعاون داشت این‌جا باید همدیگر را گاز بگیرند و جلو بروند. به هم لگد بزنند. در نگاه اسلامی به اقتصاد و بازار مگر کسی با تقسیم کار مشکل دارد؟ تقسیم کار معلوم است که دامداری و کشاورزی یک جور است، در جامعه صنعتی یک جور است و در جامعه فراصنعتی یک جور دیگر است کسی نگفته بازار الآن یا تقسیم کار الآن باید مثل بازار هزار سال پیش باشد! این‌جا هم همین مسئله است. تقسیم کار قطعاً باید باشد منتهی تقسیم کار هم دو جور است یکی تقسیم کار عاقلانه و عادلانه، و یکی تقسیم کار ظالمانه. یک تقسیم این‌طوری است تو زیاد کار کن کم بخور من کم کار می‌کنم زیاد می‌خورم. این تقسیم کار شد؟ بله این تقسیم کار ظالمانه است. یک تقسیم کار این است که شما آن کار را تخصصی انجام بده من هم این کار و این کار را، و هر کاری هم به اندازه سختی و زحمتی که دارد و به اندازه فوایدی که برای مردم دارد و منافع اجتماعی دارد به همان اندازه سود ببرد ممکن است من بیشتر ببرم تو کمتر، یا برعکس. خب این هم تقسیم کار است. چون این‌ها می‌گویند جوامع سنتی و ابتدایی تقسیم کار ابتدایی داشته یا اصلاً نبوده و همه، همه کار می‌کردند اما الآن تخصصی و پیچیده شده نمی‌شود همکاری کرد این‌جا فقط باید رقابت کرد! این‌جا ما اشتراک نداریم! منافع مشترک و هدف مشترک نداریم. یا می‌گویند که اگر رقابت نباشد کارآمدی نخواهد بود. اگر قرار باشد همه با هم کمک کنند معلوم نمی‌شود چه کسی باعرضه است و چه کسی بی‌عرضه است؟ معلوم نمی‌شود چه کسی عاقل و چه کسی عقلش کم است؟ معلوم نمی‌شود چه کسی پرکار و زرنگ است و چه کسی تنبل است؟ خب کسی که زحمت می‌کشد از هواتاریکی بیرون می‌آید و تا هواتاریکی زحمت می‌کشد چه کسی می‌گوید این باید با یک تنبل مفت‌خوری که ساعت 11 سر کار می‌آید و سر شب هم سراغ حال و حولش می‌رفت چه کسی گفته این‌ها باید مساوی باشند؟ خب این دارد زحمت می‌کشد عرق می‌ریزد او باید جلو برود و این باید عقب بماند. جوابش این است که کارآمدی با ظلم حسابش جداست مثل این که یک کسی چاقو بردارد توی شکم یک آدم بی‌گناه بزند او را بکشد بعد بگوید دیدی چاقو کارآمد است! این چاقویش خوب است آدم می‌کشد! ولی شما که می‌گویید آدم نکش معلوم نمی‌شود که این چاقویی که دست‌تان است کارآمد هست یا کارآمد نیست چون ما که چیزی از آن ندیدیم. جوابش این است که مگر باید با چاقو آدم کشت تا معلوم شود کارآمد است یا نه؟ با این چاقو صدتا کار دیگر می‌شود کرد که کارآمدی آن اثبات بشود. بنابراین کسی نگفته رقابت یا تقسیم کار یا کارآمدی این‌ها خلاف رعایت اخلاق و حقوق انسانیت در رشد اقتصادی است. کاملاً رشد و توسعه و پیشرفت، هم فردی، هم اجتماعی، هم صنفی، هم در تولید، هم در تجارت و توزیع معنی دارد همه چیز باید از نوع سالم و درست آن باشد. رقابت سالم و ناسالم داریم. تقسیم کار درست و نادرست داریم. توزیع منافع به روش درست و عادلانه و غیر عادلانه داریم. کارآمدی هم همین‌طور است. کارآمدی با توجه به هدف است. هدف نهایی چیست؟ از آن می‌فهمی یک چیزی کارآمد هست یا کارآمد نیست؟ الآن این میکروفن برای صحبت کردن کارآمد است ولی با این که شکل گوشت‌کوب است اما برای کوبیدن کارآمد نیست کسی بگوید شبیه گوشت‌کوب هم هست می‌شود با آن آبگوشت کوبید! بله برای این کار کارآمد است برای آن کار، کارآمد نیست. پس این بستگی به هدف شما دارد که این برای چه ساخته شده و هدف‌تان چیست؟ می‌خواهید آبگوشت بخورید یا صحبت کنید؟ این‌طوری می‌شود چه چیزی کارآمد است و چه چیزی کارآمد نیست؟ بر چه اساسی می‌گویید اخلاق دینی در بازار کارآمد نیست، در سیاست کارآمد نیست. در اخلاق می‌گویید غیبت نکن اما در سیاست مگر بدون غیبت می‌شود؟ حالا اسم آن را تحلیل سیاسی می‌گذارید! شما می‌گویید حرص نزن خلاف اخلاق توحیدی و توکل است، در حالی که مگر آدم می‌تواند در بازار و اقتصاد برود حرص نزند و پولدار بشود؟ حرص، موتور ثروت است. بله برای حیوانات و سبک زندگی کافرانه حرص موتور زندگی است. ولی برای سبک زندگی اسلامی و توحیدی، توکل موتور حرکت است نه حرص. توکل معنی‌اش این نیست که من می‌نشینم خدا خودش گفته روزی را می‌رساند برساند. معنی توکل این است که با عقل و نظم و دقت و پرکاری و نشاط صبح زود برو سر کار، و از مفت‌خوری و آویزان شدن به این و آن و انگل‌صفتی بیرون بیایی. باید کار کنی منظم با عقل، اما هدف اصلی‌تان این باشد که خدایا من به تو وصل هستم حواس من به توست. حواس من به امر و نهی تو هست. حواس من هست که چطوری تولید ثروت و مصرف ثروت و توزیع ثروت کنم. من از هر راهی نمی‌خواهم یک عده‌ای را نابود کنم تا خودم جلو بروم. من پیشرفت بدون ربا را می‌خواهم. بنابراین دقت کنید یک فرق مهم بازار دینی و بازار سکولار این است که معنویت در متن بازار واقعاً هست یا نیست؟ توکل، عنصر اقتصادی و سیاسی را بزرگ‌منش می‌کند و به آن آرامش می‌دهد. اعتماد به رزّاق. خدا هوایم را دارد و رزق دست اوست. این‌طوری نیست که اگر بیشتر دروغ بگویم، کلاهبرداری کنم رزق بیشتری از گلوی من پایین برود. ممکن است توی حسابت پول بیشتر بشود اما از گلوی تو پایین نمی‌رود ورثه‌ات می‌خورند، دشمنانت می‌خورند. خانه‌ات آتش می‌گیرد. یک مرتبه کلاهت را برمی‌دارند. در چندتا معامله 6ماه دو میلیارد سود حرام می‌بری هفته بعد هم می‌روی دکتر می‌گوید سرطان گرفتی تا یکی دو ماه دیگر بیشتر نیستی. رزق تو نیست. رزق آن است که از گلوی تو پایین برود کیف آن را ببری دوباره هم بالا نیاوری! استفراغ نکنی. آن رزق توست. خب خدا می‌گوید با حرام‌خوری و دروغگویی و کلاهبرداری و رباخواری رزق شما زیاد نمی‌شود. پدر یک عده‌ای را درمی‌آوری ولی بیش از همه پدر خودت را درآوردی حواست نیست. خب ما این را اگر باور کنیم بازار اسلامی می‌شود و اگر باور نکنیم بازار شرک و کفر می‌شود ولو صدای اذان هم از توی آن بیاید. توکل یعنی دیگر حرص نه. دروغ نمی‌گویی و کلاهبرداری نمی‌کنی. توکل اصالت حق است نه اصالت سود. این یک تفاوت آن است. توکل بازار و بازاری را، سیاستمدار را از وابستگی جدا می‌کند. توکل یعنی من به هیچ چیز دیگر وابسته نیستم. وقتی وابسته نیستی دیگر حقیر و ذلیل نیستی، دیگر برده پول نیستی. حاضر نیستی برای یک چک دروغ بگویی، خیانت کنی، تملق کنی، چاپلوسی کنی، کفش یک سرمایه‌دار را لیس بزنی. دیگر حاضر نیستی. قوی هستی و روح تو بزرگ است دیگر کسی نمی‌تواند تو را تحقیر کند. معنی‌اش این نیست که دست از اسباب و وسایل برداری، معنی‌اش این نیست که بنشینی فقط دعا و نماز و ذکر بخوانی. اصلاً معنی‌اش این نیست چون پیامبران اهل این کار نبودند. ائمه ما در اوج ذکر و دعا و توکل بودند در عین حال جزو زحمت‌کش‌ترین مردم بودند چه آن‌ها که زراعت کشاورزی می‌کردند و چه آن‌هایی که دامداری و چوپانی می‌کردند، چه آن‌هایی که بازاری بودند و تجارت می‌کردند چه آن‌هایی که کار صنعتی می‌کردند، پیامبران همه تیپ کاری کردند ما پیامبر بی‌کار نداریم پیامبری که شغل او دعا و موعظه باشد نداشتیم. پیامبران همه کار می‌کردند وسط بازار، وسط سیاست، وسط اقتصاد، و به همه یاد می‌دادند که چگونه در وسط دنیا فعال و تولید کننده باشید و در عین حال کاملاً موحد و متوکل باشید. این روش پیامبران است. قرآن حتی به مجاهدین و رزمندگان در جبهه می‌گوید که «فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ...» وسط جبهه و درگیری به پیامبر می‌فرماید به رزمندگان بگو که با تو نماز بخوانند منتهی «وَلْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ...» (نساء/ 102)؛ ولی اسلحه‌هایشان را کنار نگذارند! اسلحه‌ها و امکانات دفاعی‌ همراه‌شان باشد و همین‌طوری نماز بخوانند. یعنی نماز بله، اصل نماز و دعا و ارتباط است اما وسط نماز هم سلاح‌تان را زمین نگذارید آماده دفاع باشید که غافلگیر نشوید. وقتی در جنگ این‌طور است در بازار هم همین‌طور است. بازاری متدین و متوکل که نباید بگذارد کلاهش را بردارند. بعضی‌ها به خیال‌شان بازاری متدین یعنی حالا کلاهت را هم برداشتند برداشتند نه نباید بگذاری کلاهت را بردارند. یک جنس خراب هم به تو انداختند انداختند شما به خدا توکل کن! نه. نباید بگذاری این کار را بکنند. یک وقت می‌بینی طرف ضعیف و گرفتار است داری به او رحم می‌کنی آن عیب ندارد بزرگ‌منشی کن و خودت را به آن راه بزن. بگذار یک سودی بکند اما این که بگذاری کلاهت را بردارند دیانت به معنای حماقت نیست اتفاقاً در روایت داریم که «المؤمن کیّس» مؤمن زرنگ است نمی‌گذارد کلاهش را بردارند. مؤمن نمی‌گذارد در معامله، در کار، در سیاست، در اقتصاد، در ازدواج، نمی‌گذارد کلاهش را بردارد. یعنی چی؟ یعنی می‌گوید طرف شعور اقتصادی ندارد، شمّ اقتصادی و عقل اقتصادی ندارد اسم این می‌شود مؤمن متوکل؟ نه. امام صادق(ع) فرمودند که معنی توکل این نیست که این قواعد طبیعی عالم را و قوانین بازار و سیاست و کار را نبینی و ندیده بگیری برای این که سنت خدای متعال است که از همین طریق عمل کنی. باید بروی آب تهیه کنی بخوری تا تشنگی‌ات رفع شود. ولی این که کسی بگوید خدا نمی‌تواند تشنگی من را رفع کند؟ مگر خدا ناظر نیست من همین‌جا می‌نشینم تا تشنگی‌ام برطرف شود. خداوند هم می‌گوید من چنین قولی به کسی ندادم، آب را آفریدم، تو را آفریدم، قدرت هم به تو دادم عقل هم دادم باید زحمت بکشی آب را به دست بیاوری بخوری تا نمیری ولی فکر نکن تو این آب را یا این آب مشکل تو را حل کرد، نه، تو و این آب را من آفریدم و من اراده کردم که این آب بتواند به دست تو برسد و تو را سیراب کند و مشکل تو حل شود. یعنی من را حذف نکن و خودت را هم حذف نکن. پیامبر(ص) فرمودند جبرئیل به من گفت توکل «الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ...» توکل یعنی آگاهی و یقین به این که هیچ کس نمی‌تواند حقیقتاً به من نفع برساند یا ضرر برساند این‌ها ظاهر قضیه است. نفع و ضرر من دست خداست نه دست مشتری یا دلّال، یا همکار یا دشمن و رقیب. توکل یعنی این. اگر به این قدرت رسیدی و باور کردی که هیچ کس نمی‌تواند منافع تو را حقیقتاً تأمین کند یا ضرر بزند و هیچ کس نمی‌تواند تو را موفق کند یا نابودت کند و این اراده، اراده الهی است آن وقت تو می‌توانی توکل کنی و الا نمی‌توانی و فقط لفاظی می‌کنی. توکل فقط یک کلمه است. و گفت «وَ لَا یُعْطِی وَ لَا یَمْنَعُ...» و باور کنی که اگر خدا بخواهد نه کسی چیزی به تو می‌دهد و می‌تواند مانع بشود که چیزی به تو برسد. «وَ اسْتِعْمَالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ...» توکل یعنی از همه مأیوس باشی. نه این که به کسی صدمه بزنی یا توهین کنی، یعنی به هیچ کس دل نبند نگو اگر فلانی این‌طوری بشود این مشکلات من را حل می‌کند. این‌ها توی قلبت نباشد. پیامبر(ص) فرمودند جبرئیل گفت توکل در اقتصاد و سیاست و در مبارزه و زندگی، یعنی از همه مأیوس باش و روی هیچ کس حساب نکن. برنامه‌ریزی بکن، تجارت بکن، همکاری بکن، اما قبله قلب تو هیچ کس نباشد همه را از ذهنت کنار بگذار بگو همه این‌ها اسباب و وسیله هستند. هیچ کدام از این‌ها مستقلاً هیچی نیستند. خدا اگر بخواهد من بالا بروم همه جلویم بایستند من می‌روم خدا اگر نخواهد بالا بروی همه کمکت کنند با کله زمین می‌خوری. پیامبر(ص) فرمود توکل یعنی باور کردن این مقوله و بعد این که «فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ...» اگر کسی واقعاً به این قدرت روحی و معرفتی برسد «لَمْ یَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ...» برای هیچ کس جز خداوند خوش خدمتی نمی‌کند فقط برای او. «وَ لَمْ یَرْجُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَى اللَّهِ...» نه از هیچ کس جز او می‌ترسد و نه به هیچ کس جز او امید می‌بندد. «وَ لَمْ یَطْمَعْ فِی أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ...» و جز به خدا طمع نمی‌کند و به هیچ کس طمع ندارد «فَهَذَا هُوَ التَّوَکُّل.» این توکل است.

خب حالا یک تفاوت بازار اسلامی و بازار غیر اسلامی در این‌جاست. همه تلاش‌هایت را بکن، برنامه‌ریزی‌ها، کار، دقت، هوشیاری، زرنگی، ارتباطات، پرکاری، سحرخیزی همه این کارها را بکن اما پیامبر(ص) فرمودند جبرئیل گفت به هیچ کس دل نبند تمام حواست به من باشد و مطمئن باش من تو را بدون رزق نمی‌گذارم.

یک روایت دیدم این هم آدم را خوشحال می‌کند و هم لج آدم را درمی‌آورد. یک روایتی دیدم که رزق هر کسی آن روز معلوم است که اگر کسی کار کند آن روز قرار است چه مبلغی به او برسد بعد اکثراً باور ندارند می‌گویند اگر دروغ بگویم سودم بیشتر می‌شود و اگر راست بگویم ضرر می‌کنم، اگر چه کار کنم چه کار می‌شود و اگر چه کار کنم چه کار می‌شود! فرشته‌ها به آن‌ها می‌خندند – تشبیه است – مثلاً امروز 300 سکه و دینار رزق اوست امروز از راه حلال می‌تواند به آن برسد و می‌رسد یعنی اگر هر روز توی مغازه‌اش می‌نشست ارتباطات و تلاش‌هایش را می‌کرد زحماتش را می‌کشید توزیع می‌کرد، حمل می‌کرد ولی دروغ نمی‌گفت همین 300 تومان به او می‌رسید. این فکر نمی‌رسد چهارتا دروغ گفت کلاه دو نفر را هم برداشت غروب که شد همان 300تا به او رسید نه بیشتر. ولی 300 سکه کثیف به او رسید! می‌گوید ولی مردم این را باور نمی‌کنند فکر می‌کنند اگر خیانت کنند بیشتر سود می‌برند. در سیاست و همه جا همین‌طور است.

فرق امام(ره) با خیلی از سیاسیون و خیلی از روحانیون این بود که به هیچ کس محل نمی‌گذاشت. می‌گفت من فقط به خدا کار کنم. به خلق هم برای خدا خدمت می‌کنم نه برای خلق. نمی‌خواهم مردم خوش‌شان بیاید من به مردم خدمت می‌کنم نه برای این که مردم برای من کف می‌زنند. یک وقتی گفت اگر همه این‌ها که می‌گویند درود بر خمینی اگر همه‌شان بگویند مرگ بر خمینی برای من فرقی نمی‌کند. من در هر دو حال باید به مردم خدمت کنم و می‌کنم. منتهی نه برای مردم بلکه برای خدا. خب این آدم اصلاً دنبال شهرت و عزت نبود ولی خداوند او را از همه عزیزترش کرد. خیلی‌ها نقشه می‌کشیدند که یک دهم محبوبیت خمینی را به دست بیاورند اما نتوانستند. دروغ گفتند، زرنگ‌بازی کردند، کلاهبرداری کردند، در سیاست، در بعضی از آخوندها یک نقشه‌هایی می‌کشیدند که مرید پیدا کنند این خلاف همه‌اش عمل کرد ولی این‌قدر خدا برایش مرید و عاشق و فداکار برایش درست کرد که در تاریخ کم‌نظیر است. این توکل است.

امام صادق(ع) فرمودند که خداوند به حضرت داوود(ع) وحی کرد که اگر کسی صادقانه من را باور کند که خدایا من تو را و حرف‌هایت را قبول دارم من می‌خواهم بدون دروغ و ربا و چک بی‌محل و گرانفروشی و کلاهبرداری و بدون نابود کردن یک رقیب یا همکار و بدون غصب حق کارگرانم و... من حرف تو را باور دارم می‌خواهم درست و سالم حرکت کنم، فعالیت کنم، هم خدمت اقتصادی به جامعه بکنم یک کالایی را از تولید کننده از آن طرف به دست مصرف کننده به قیمت عادلانه برسانم و تو را هم باور دارم. امام صادق(ع) فرمودند که خدای متعال به حضرت داود(ع) وحی کرد که من بین بندگانم می‌گردم تک‌تک این‌طور آدم‌ها را پیدا کنم، اکثراً این‌طوری نیستند هرکس این‌طور باشد که فقط به من اعتماد کند و تکیه بدهد توکل کند از بقیه و همه دل بکَند می‌فهمم که این راست می‌گوید یا ادا درمی‌آورد دل او دست من است می‌فهمم که درون او چیست به اداهایش کاری ندارم می‌فهمم دارد راست می‌گوید یا دروغ؟ اگر راست می‌گوید اگر تمام مخلوقات زمین و آسمان علیه او وارد عمل شوند و تله سر راه او بگذارند راه خروج را به او نشان می‌دهم نمی‌گذارم نابود شود، به او عزت می‌دهم نمی‌گذارم گرسنه بماند و بی‌آبرو بشود من مشکل او را حل می‌کنم. من علیه همه کنار او می‌ایستم اگر به من اعتماد کند. اما اگر کسانی می‌گویند توکل بر خدا ولی به همه غیر از من توکل کرده‌اند به همه چیز توکل کردند غیر از من، من را در زندگی حقیقی‌شان مثل سیاست و اقتصاد و خانواده‌شان حذف کردند و اصلاً دل این‌ها با من نیست و به کسان دیگری امید بستند این‌ها را به همان‌ها وامی‌گذارم. اگر تمام وسایل زمین و آسمان به نفع او باشد همه را از او می‌گیرم و زیر پایش را خالی می‌کنم و کاری می‌کنم با سر زمین بخورد. ممکن است حساب او موقتاً پر پول بشود اما زندگی‌اش صد بار بدتر و سخت‌تر می‌شود. یک مرتبه به منزلش می‌رود می‌بیند زنش به او خیانت کرده با یک مرد دیگری است یا بچه‌اش معتاد است یا اموالش را دزدیدند می‌گوید یک کاری می‌کنم زندگی‌ات سیاه شود بعد تقصیر این و آن می‌اندازد در حالی که تقصیر خودت است. خب این خیلی روایت عجیبی است ولی ما باور نمی‌کنیم. بازار اسلامی و سیاست اسلامی و غیر اسلامی معنی‌اش از جمله این‌هاست.

یکی از بازرگانان و تجار کوفه ورشکست شد به نام ابوطیّار. بلند می‌شود از عراق به مدینه می‌آید خدمت امام صادق(ع) می‌رسد و می‌گوید وضع من این است کل سرمایه و تجارتم از بین رفته، به شدت به سختی افتادم، دیگر در بازار کوفه حتی رفقای سابق من به من قرض نمی‌دهند و بدهی‌هایم زیاد شده و نمی‌توانم کاری بکنم من نابود شدم. افسرده‌ام. الآن آمده‌ام شما را ببینم، امیدی ندارم مشکلی حل شود، خلاصه طرف انگار دارد به فرار و خودکشی فکر می‌کند که کل همان مغازه و زندگی‌اش را بدهد فرار کند برود! امام صادق(ع) فرمودند مگر هیچ امکاناتی نداری؟ مغازه‌ات در بازار هست یا نیست؟ گفت چرا هست ولی هیچی توی آن نیست نه پولی دارم جنس بخرم و نه جنسی برایم مانده، همه‌اش بدهی است. کلاً تعطیل کردم. مأیوس و افسرده گفت اصلاً جنسی ندارم که بخواهم بفروشم. امام(ع) فرمودند از همین‌جا به شهر خود کوفه برگرد برو بازار مغازه‌ات را باز کن، جارو کن، تمیز کن، از این حالت افسردگی یله‌گی و بی‌حوصلگی بیرون بیا، تمام مغازه‌ات را قشنگ جارو و نظافت کن، دستمال بکش و برق بینداز و توی مغازه‌ات بنشین. گفت آقای توی مغازه خالی بنشینم؟ گفتند بله درِ مغازه‌ات را باز کن برو بنشین. «فَإِذا أرَدتَ أن تَخرُجَ إلی سَوقِک...» می‌خواهی به مغازه‌ات بروی «فَصَلِّ رَکعَتَینِ...» دو رکعت نماز بخوان رابطه‌ات را با خداوند برقرار کن به خداوند اعتماد کن، «ثُمَّ قُل فی دُبُرِ صَلاتِک: «تَوَجَّهتُ بِلا حَولٍ مِنّی ولا قُوَّةٍ أبرَأُ إلَیک مِنَ الحَولِ وَالقُوَّةِ إلاّ بِک،...» و بگو خدایا دست من به کلی خالی است هیچ قدرتی ندارم نه ثروت نه قدرت، دیگر آبرو هم ندارم همه چک‌هایم واخورده و هیچ کس به من کمک نمی‌کند «ولکن بِحَولِک وقُوَّتِک...،» اما خدایا با اعتماد به قدرت و قوت تو درِ مغازه‌ام آمدم نمی‌دانم چه می‌شود و مغازه‌ام خالی است، ولی درِ مغازه‌ام را باز کردم و سر کار آمدم «فَأَنتَ حَولی ومِنک قُوَّتی...،» من از طرف تو منتظرم که به من کمک کنی. من وظیفه‌ام را انجام دادم آمده‌ام کار کنم. این به دستور امام صادق(ع) می‌آید به شهر خود عراق (کوفه) برمی‌گردد این‌قدر هم فقیر است می‌گوید مغازه برای خودم نیست من مستأجرم. به امام صادق(ع) می‌گوید می‌ترسم تا مغازه را باز کنم صاحب مغازه مالک بیاید یقه من را بگیرد و بگوید اجاره‌هایت را بده! من حتی می‌ترسم مغازه را باز کنم چون آن‌جا مستأجرم. امام صادق(ع) به ایشان می‌گوید خدا را باور کن و حرکت کن برو کار کن. می‌گوید من با توکل بر خدا آمدم مغازه را باز کردم نشستم هیچی هم توی مغازه‌ام نبود. ده دقیقه – یک ساعت گذشت، گفتم حالا که چی یک ساعت است آمدم نشسته‌ام، درست است خدا و رزق، ولی الآن می‌خواهد چه بشود و چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟ مگر مشکل من قابل حل است؟ ولی خدایا من به تو اعتماد دارم. می‌گوید نشستم قبل از این که هوا تاریک شود و شب شود یک مرتبه یک کسی آمد یک پارچه‌فروشی بود گفت من مقدار زیادی پارچه دارم در بازارها و مغازه‌های مختلف می‌آییم بساط می‌کنیم شاگردانم می‌آیند می‌نشینند کار می‌کنیم تو که مغازه‌ات خالی است می‌شود به من بدهی من توی آن کار کنم، می‌گوید بله، نصف مغازه را تو بنشین مثلاً به او اجاره می‌دهد بعد می‌گوید نصف دیگر هم خودم می‌نشینم ببینم چه می‌شود؟ می‌گوید یک ساعت آمد نشست دو – سه ساعتی نگذشت چند عدل پارچه فروخت. نزدیک غروب به او گفتم می‌شود بعضی از این پارچه‌ها را بدهی من بفروشم؟ قرار بگذاریم که سود تو این‌قدر سود من این قدر. بعد فردایش هم سر کار آمدیم. می‌گوید فردا این‌قدر هوا سرد شد مردم یا در خانه‌هایشان بودند یا به بازار هجوم می‌آوردند. بازار خیلی شلوغ شد و فردایش غروب که شد کلی از پارچه‌ها فروش رفت که من تعجب کردم که یعنی چی و برای چی؟ می‌گوید چند هفته و چند ماه گذشت همین‌طور خدا رساند و من بعد از چند ماه تمام بدهی‌هایم را دادم و وضعم خوب شد و برای امام صادق(ع) نامه می‌نویسد که توکل و تلاش، می‌دانستم در کله‌ام بود و سر زبانم بود ولی عمل نمی‌کردم. توکل و عمل که دو دستور اسلامی است این‌طوری می‌شود. تجارت، کار، حتی اگر نیاز اقتصادی به آن نداشته باشی تفکر اسلامی می‌گوید باید کار کنی.

امام صادق(ع) به یکی از مسلمان‌ها و مؤمنین گفتند که شنیدم مدتی است سر کار نمی‌روی؟ مغازه نمی‌روی؟ گفت بله آقا الحمدلله وضع من خیلی خوب شده، احتیاجی به کار ندارم و یک سودهایی آمد حرام‌خواری هم نکردم یک دفعه وضع کار من این‌قدر گرفت که من به خودم گفتم من تا آخر دیگر احتیاج به کار ندارم مگر من روزی چقدر مصرف دارم؟ دیگر برای من کافی است، لذا من دیگر سر کار نمی‌روم. این شخص نامش معاذ بود. امام(ع) فرمودند که «یا مُعاذُ، أ ضَعُفْتَ عنِ التِّجارةِ أو زَهِدتَ فیها؟...» ای معاذ زاهد شدی؟ یا ضعیف و پیر و مریض و ناراحت هستی؟ یا این که ولش کردی مثلاً گفتی گور بابای کار. گفت نه آقا، زاهد نیستم ضعیف هم نیستم. فرمودند زاهد شدی و می‌خواهی این چند سال آخر را به فقر و مشکلات بسازی؟ فقط بروی دنبال کار دیگری و دنبال هیچ سودی نباشی؟ گفت نه، اتفاقاً نه زاهد شدم نه مریض هستم سالم هستم وضعم الحمدلله خیلی خوب شده و دیگر احتیاجی به کار ندارم! امام(ع) فرمودند آدم که نباید فقط کار را برای پول بکند، بیکاری خلاف شأن انسان است. بیکاری مضرّ است. تن‌پروری و کار نکردن دنیا و آخرتت را نابود می‌کند. تفریحت را بکن، استراحتت را بکن اما اگر بدنت سالم است و می‌توانی باید کاری بکنی و خدمتی به جامعه بکنی، نگو چون نیاز ندارم و مرفه هستم دیگر کار نمی‌کنم. این خیلی مهم است. گفت نه آقا، «قلتُ: ما ضَعُفْتُ عنها و ما زَهِدتُ فیها . قالَ : فما لَکَ ؟ قلتُ: کنّا نَنْتَظِرُ أمْرا، و ذلکَ حینَ قُتِلَ الولیدُ و عندی مالٌ کثیرٌ و هو فی یَدی و لیسَ لأحَدٍ علَیَّ شیءٌ، و لا أرانی آکُلُهُ حتّى أموتَ...،» اتفاقات سیاسی در کشور افتاد ولید (خلیفه) در جنگ داخلی حکومت کشته شد مسائلی از سیاست به اقتصاد و... چی شد خلاصه دنگی به دونگی خورد و من یک مرتبه ثروتمند شدم بدون این که نه ربا بخورم، نه دروغ بگویم، قیمت‌ها و وضعیت یک‌طوری شد که بطور طبیعی بالا رفت. دیدید زمین و خانه ارزان است یا طلا، دلار، نفت یک دفعه در عرض یک سال یک دفعه بالا می‌رود، الکی بعضی‌ها پولدار می‌شوند و بعضی‌ها هم الکی ورشکست می‌شوند گفت این‌طوری شده، نه دروغ است نه خیانت است یک مرتبه مرفه شدم. – حالا جواب امام صادق(ع) را دقت کنید – فرمودند: «لا تَتْرُکْها...،» بازار و کار و تجارت را بطور کامل رها نکن «فإنَّ تَرْکَها مَذْهَبةٌ للعقلِ...،» کسی که کار را کلاً کنار بگذارد عقل او هم کم می‌شود. سطح شعورش پایین می‌آید. خنگ می‌شود. کسی که فکر نمی‌کند در بازار نیست کار نمی‌کند، تلاش نمی‌کند، محاسبه نمی‌کند، زحمت ذهنی و زحمت بدنی نمی‌کشد این درجه عقل و عقلانیتش سقوط می‌کند بیکاری مشکل عقلی درست می‌کند غیر از این که مشکلات دیگر دارد. مشکلات اخلاقی درست می‌کند. آدم بیکار بیشتر وسوسه کثافت‌کاری و انجام گناه می‌شود مخصوصاً وقتی مرفه هم باشد بیشتر دنبال گناه می‌رود. فرمودند ذهن و بدنت باید مشغول یک کار مثبت در جامعه باشد. «فإنَّ تَرْکَها مَذْهَبةٌ للعقلِ» ولو مرفه هستی نیاز اقتصادی نداری اما عقل و ذهن و بدن و روحت به کار احتیاج دارد. تو به کار احتیاج داری. بیکاری خطرناک است. بیکاری دنیا و آخرت انسان را از بین می‌برد. امام صادق(ع) فرمودند آرزو نکنید که یک وقت بیکار بشوید. آرزو نکنید که مال مفت داشته باشید بدون تلاش بخورید. این اصلاً موقعیت خوبی نیست بد است. بیماری‌های روحی اخلاقی درست می‌کند. بیماری جسمی و ذهنی و عقلی برایتان درست می‌کند. انسان برای کار آفریده شده، مگر پیر و مریض باشد یا مشکلی داشته باشد و الا اصل، کار است نه بیکاری. مدام نقشه نکش که چه وقت می‌شود کمتر کار کنم یا اصلاً کار نکنم آن موقع خیلی خوب است! نه، کار درست است. فرمودند تو نیاز نداری ولی در جامعه خیلی‌ها نیاز دارند برو کار کن به آن‌ها بده، آخرتت آباد می‌شود دنیای آن‌ها را آباد کن نه این که بیکار بنشینی. «اسْعَ على عِیالِکَ...،» اصلاً خانواده‌ات مشکل دارند و زندگی‌شان تأمین نیست یا تأمین هست بهترش کن. برو به وضع خانواده‌ات برس و امکانات خانواده‌ات را بیشتر کن نه این که رفاه اشرافی باشد، یک خانه کوچک سختی داری آن را تبدیل به بزرگتر و راحت‌تر کن که زن و بچه و خانواده‌ات و مهمانانت راحت‌تر باشند. «و إیّاکَ أن یکونَ هُمُ السُّعاةَ علَیکَ.» مواظب باش یک وقت طوری نشود که زن و بچه‌ات پشت سرت حرف بزنند و بگویند این به ما نمی‌رسد بیشتر به فکر خودش است تا خانواده‌اش. فرمودند مراقب باش یک کاری نکنی که زن و بچه‌ات و خانواده‌ات پشت سرت حرف بزنند گلایه کنند که بگویند این به فکر ما نیست به ما سخت می‌گیرد ما هزارتا مشکل در زندگی‌مان داریم خب تو بخور و نمیر را داری برو کمک کن مشکلات خانواده‌ات را حل کن. خانواده‌ات امکانات بهتری پیدا کردند خب برو به همسایه‌هایت و فامیل‌هایت برس. فرمودند بیکاری روش درستی نیست.

این تعبیر را دقت کنید، فرمودند: «إذَنْ یَسْقُطَ رأیُکَ ولا یُسْتعانَ بکَ على شیءٍ.» فرمودند اگر کسی ولو مرفه است دیگر کار نکند بگوید می‌خواهم مدام بخورم و بخوابم «یسقط رأیک» مشکل عقلی پیدا می‌کند اصلاً شعورتان مشکل پیدا می‌کند. اسقاط رأی یعنی رأی اجتماعی و فکر و سطح شعورتان کم می‌شود. وقتی مدام درگیر کار هستی حواست سرجایش هست، عقل‌تان کار می‌کند و ذهن‌تان فعال است وقتی به آن در زدی ذهنت هم درست فعال نیست و عقل‌تان تنبل می‌شود و ذهن‌تان تنبل می‌شود بیکاری ذهن را مفت‌خور می‌کند و شعورتان را پایین می‌آورد. کار آدم را باشعور می‌کند. «ولا یُسْتعانَ بکَ على شیءٍ» بعد دیگر تو به درد جامعه نمی‌خوری «ولا یُسْتعانَ بکَ على شیءٍ» یعنی هیچ کس دیگر در هیچ کاری نمی‌تواند از تو کمک بخواهد. وضعت خوب شده، خب الحمدلله، تو یک کاری کن که تولید ثروت بیشتر بکنی. آن که گفتند زیاده‌روی نکنید تولید ثروت نیست بلکه مصرف ثروت است. اسلام نگفته که تا یک حدی تولید ثروت کنید بعد دیگر کار نکن، نه. هرچه می‌توانی به روش درست تولید ثروت کن مصرف آن را گفتند هرچه می‌توانی مصرف نکن. بعضی‌ها فکر کردند که زهد یعنی خیلی تولید نکن. زهد یعنی خیلی مصرف نکن نه این که خیلی تولید نکن. مصرف در حد نیازتان اسراف نکنید ولی تولید پایان ندارد تا می‌توانید کار کنید. در فرهنگ اسلامی کار اقتصادی، امر دنیا نیست بلکه امر اخروی است. پیامبر(ص) فرمودند هرکس برای کار و تولید اقتصاد و ثروت و برای حل مشکلات اجتماعی و خانواده‌اش از خانه بیرون می‌آید مجاهد است. شما که به روش مشروع خانواده‌ات و خودت و آبرویت را تأمین کنی و اگر اضافه آوردی به دیگران کمک کنی شماها مجاهد و رزمنده‌ هستید شماها در خط مقدم جبهه هستید همین کار عبادت می‌شود.

فرمودند بعضی از گناهان با توبه بخشیده نمی‌شود باید عرق بریزید تا بخشیده شود. یک گناهانی هست با «استغفروالله» بخشیده نمی‌شود بلکه باید زحمت بکشید و عرق بریزید تا گناهان‌تان بخشیده شود.

طرف گفت آقا پدر من زحمتکش است روزی دوشیفت از صبح تا شب کار می‌کند باز هم خرجی‌مان نمی‌گذرد بچه‌هایمان زیاد است، خانواده مشکل دارد، من خودم کار می‌کنم، ایشان کار می‌کند ما اصلاً فرصت نمی‌کنیم که یک جایی برویم یک درسی بخوانیم یک آیه و حدیثی بشنویم، کار تعلیمی انجام دهیم، یا اعتکافی بروم، عبادتی بکنم، مستحباتی انجام بدهیم ما صبح تا شب باید بدویم. آن وقت این ثواب‌ها چه می‌شود، این‌هایی که رفاه دارند وقت اضافی دارند می‌توانند به حرم و زیارت بروند به کلاس و منبری بروند، آن وقت چه می‌شود ما که نمی‌توانیم برویم؟ - این روایت خیلی جالب است – فرمودند کسی که شب خسته از کار به خانه می‌آید بدنش درد می‌کند و خسته است تا به خانه می‌رسد می‌افتد خوابش می‌برد گناهان آن روزش بخشیده شده است. کسی که دنبال حرام‌خواری و مفت‌خواری نبوده، کسی که صبح تا عصر دویده، آمده خانه خسته است بدنش درد می‌کند تا می‌آید می‌افتد نه فرصت تفریح دارد که با زن و بچه‌اش پارک و سینما برود اصلاً این فرصت‌ها را ندارد یکسره باید کار کند تا زندگی خودش و زن و بچه‌اش در حداقل تأمین شود امام(ع) فرمودند خداوند عادل است. آن کسی که زحمت می‌کشد و عرق می‌ریزد خداوند به حرمت آن عرق‌هایی که ریخته گناهانش را بخشیده است.

یک روایت دیگر، طرف گفت من مریض دارم 20 سال است پدرم یا بچه‌ام مریض است صبح تا شب باید برای او وقت بگذارم و الا نمی‌تواند زندگی کند. من فرصت کار علمی و عبادی برایم نمانده، من هر لحظه باید این را بیمارستان ببرم، سرم بزنم، دوا بگیرم، دستشویی ببرم، درد می‌کشد شب‌ها باید بیدار باشم. امام(ع) فرمودند حواس‌تان باشد این‌طور نیست که خدا بگوید خب این آقا این کارها را کرده این آقا نکرده، شرایط هرکسی درست دیده می‌شود. فرمودند خدای متعال در قیامت که مردم حساب و کتاب می‌شوند به یک عده‌ای می‌گوید این را بگذارید سریع رد شوند بروند این‌ها اهل بهشت هستند از جمله مریض‌ها و مریض‌دارها. این‌هایی که در خانه‌هایشان مریض‌های خاصی دارند مثلاً هر روز بیمارستان برود، انتقال خون دارد دارویی دارد یک بیماری‌های عجیب و غریبی هست که ما اصلاً ندیدیم و تصورش را هم نمی‌توانیم بکنیم که چقدر سخت است. خدای متعال می‌فرماید من از این‌ها خجالت می‌کشم از این که سی سال مریض بود و سی سال مریض‌داری کرد من شرم می‌کنم این‌ها را بی‌حساب و کتاب به بهشت ببرید. این‌ها خیلی معنی دارد. این‌ها یعنی قداست کار و قداست تلاش. این‌ها یعنی معنویت در قلب مادیت. «لا یُسْتعانَ بکَ على شیءٍ.» یک‌طوری نشوی که دیگر هیچ کس در جامعه به تو امیدی نداشته باشد بگوید فلانی به در بی‌خیالی زده، مرفه هم هست و فقط دارد می‌خورد و می‌خوابد و مسافرت و تفریح می‌کند. اصلاً حرام‌خوار هم که نباشد. فرمودند همیشه باید یک کاری بکنی که طبقات محروم به تو امید داشته باشند و به تو رجوع کنند و تو مشکلات آن‌ها را حل کنی. خودت مشکل نداری ولی مشکلات بقیه را برو حل کن. مگر همش باید مشکل خودت را حل کنی؟

ببینید بازار اسلامی با بازار سکولار و غیر معنوی و بازار کفر چقدر فرق دارد؟ همه در این بازار با هم خواهر و برادر هستند، همه محبّ هم و نگران هم هستند، اهل گذشت هستند و دست همدیگر را می‌گیرند در عین حال رقابت هم هست، مسابقه هم هست، حساب و کتاب هم هست، عقل هم هست، هوشیاری هم هست، کار هم هست. این دوتا با هم جمع می‌شود و معنی‌اش هم این نیست که به خودت سخت بگیری.

امام رضا(ع) یک روز به مؤمنین و متدینین اطراف‌شان می‌دانستند این یک مشکلی دارد حالا یا اقتصادی یا عقلی، یک خانه خیلی بد و تنگ و ترشتی داشت که خانواده‌اش آن‌جا عذاب می‌شدند. ظاهراً امام رضا(ع) به او گفته بودند یک فکری برای زن و بچه‌ات بکن خانه‌ات اذیت‌شان می‌کند. یک روز به او گفتند یک خانه‌ای برایت خریدم یا پولش را برایت تأمین کردم بیا برو یک خانه دیگر بخر. گفت آقا خدا انشاءالله شما را خیر بدهد دست‌تان درد نکند ولی همان خانه‌ای که هستم خوب است. حضرت رضا(ع) فرمودند کجای آن خانه خوب است؟ یک خانه تنگ و ترشت معماری خراب و بد دارد، دلگیر و کوچک است، کج و کوله است، زحمت‌دار است. گفت نه آقا خیلی ممنون از لطف‌تان، شما که از آقایی کم نمی‌آورید من ارادت دارم ولی ما در همان خانه هستیم. امام(ع) فرمودند به فکر خودت نیستی زن و بچه و خانواده شما چه گناهی کردند که در آن خانه‌اند؟ من خانه تو آمدم خانه تو جای زندگی نیست. گفت آقا راستش را بخواهی این خانه امانت پدر خدابیامرزم هست، آن‌جا که هستم مدام به یاد پدرم هستم نمی‌خواهم آن را خراب کنم. همان جا زندگی‌ام را ادامه می‌دهم. امام(ع) فرمودند به یاد پدرت باش، خیرات بکن، ولی این خانه جای زندگی نیست دست زن و بچه‌ات را بگیر به این خانه بیا. گفت نه آقا خیلی ممنون این‌جا یادگار پدرم هست. حضرت رضا(ع) فرمودند: «إِنْ کَانَ أَبُوکَ أَحْمَقَ؟ یَنْبَغِی أَنْ تَکُونَ مِثْلَهُ؟» ولو پدر جنابعالی احمق بوده برداشته پول را نفله کرده و یک خانه خرابه ساخته – البته این تعابیر بنده است – ولی تعبیر احمق را امام رضا(ع) فرموده، احمق یعنی کسی که مشکل عقلی دارد. فرمودند ولو بابای جنابعالی مشکل عقلی دارد و عقل اقتصادی ندارد این چه خانه‌ای است برداشته ساخته یا خریده؟ حالا یک وقتی مجبور هستی خیلی خب، ولی من دارم می‌گویم خانه هست بیا زن و بچه‌ات را به آن خانه ببر زن و بچه‌ات در عذاب هستند بیا یک خانه بهتر. این که بابای جنابعالی احمق تشریف داشتند شما باید در آن خانه بمانی؟ ببینید حضرت رضا(ع) و اهل بیت(ع) نگفتند زندگی سخت و بد با مشکلات داشته باشید نه. عقل، میانه‌روی، رفاه، ولی به این سبک.

رقابت بله، تقسیم کار بله، عقل بله، تلاش بله، نظم بله، رفاه بله، اما همه این‌ها دو جور می‌شود. این تفاوت این دو نوع است. بروید سر کارتان که این حجره‌های شما مثل مسجد می‌ماند. صبح با وضو که سر کار می‌آیید بگویید این‌جا معبد من است. این‌جا جبهه من است من مجاهدم. پیامبر(ص) فرمودند شما مجاهد هستید. بگویید من مجاهدم، خدا را هم باور کردم و در عین حال نمی‌گذارم کسی کلاه من را بردارد. نه تنبلی می‌کنم نه از زیر کار درمی‌روم، رقابت هم می‌کنم. تفاوتش این است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha